در دهه اول قرن حاضر (شاید حوالی سال 1312) ، کشف اجسادی در خرابه های «شترخان» تهران ، اهالی شهر را به وحشت انداخت . مقتولان بیشتر نوجوانان و تعدادی هم جوان بودند و به آنها تجاوز شده بود .
کشف اجساد بی سر و سرهای بی تن ادامه یافت و گسترش ترس و احساس نا امنی را باعث شد . شاه وقت ، «آیرم» رئیس شهربانی را تحت فشار گذاشت به نحوی که او ناچار تمارض کرد و در منزل بستری شد.
اداره تامینات (آگاهی) که امکانات وسیعی نداشت به تکاپوی شدید افتاده بود اما نتیجه ای حاصل نمی شد .
این اداره تعدادی مُقنّی استخدام کرده بود تا چاه های واقع در شتر خان را جستجو کنند . این کاوش ها به پیدا شدن اجساد بیشتری منجر شد و به ترس و وحشت مردم دامن زد .
سرانجام ماموران تامینات – شاید بر حسب اتفاق- در حوالی شترخان به مردی که پیت حلبی در دست داشت و خود را «اصغر بروجردی» بامیه فروش معرفی می کرد بدگمان شدند و او را دستگیر کردند .
این مرد که میان سال، کریه المنظر و قوی هیکل بود ابتدا هرگونه ارتباط خود با قتلها را انکار کرد . اما در پیت حلبی او لباس و کاردی خون آلود پیدا شد که مدعی بود پیدا کرده است .
او تفتیش شد . چیزی بدست نیامد . اما همسایگان اصغر لباسهای کثیف شده را شناسایی کردند و به یاد آوردند آن را به تن جوانکی که شب گذشته همراه اصغر بود و با او خوابیده بود، دیده بودند .
نسیم عدالت...برچسب : نویسنده : dnasimeedalat12 بازدید : 129